نیکاننیکان، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

خاطرات نیکان از مردان نیک روزگار

شیرین زبونیهای 3 سالگیت

دل مادرانه‌ام که نمی‌گذارد دعا کنم کاش تو دیرتر بزرگ شوی! دعا می‌کنم: کاش من زودتر شوم! کاش بجنبم! کاش لحظه لحظه‌‌ی بودنت را نفس بکشم و قاب بگیرم در خانه‌ی دلم...   این روزها که تو با زبان شيرينت شيرين زباني ميكني و دلبري.هوش از سر ما ميبري .گاهي متعجب ميشم كه اين جملاتو كجا ياد گرفتي؟؟؟و گاهي فكر ميكنم شايد به دليل عصر تكنولوژيه ..كودكي خودم كه  كه يادم مياد دختركي خجالتي و كم حرف بودم كه هميشه دنياي كودكيم عروسكام بودن و خودم.ولي از اين بابت خوشحالم كه پسري دارم كه مدام می‌پرسی و اسم همه چيز را یاد می‌گیری، پسركي كه با گفته هاش  لبخند رو لباي همه جاري ميكنه..من مانده‌ام ب...
26 شهريور 1393

love

I Love   my eyes ,   when you look into them. I Love my name , when you say it . I Love my heart , when you love it. I Love my life , when you are in it. نیکانم کوچولوی مهربون من عاشقتم ، تو شدی تمام دار و ندار و زندگیم ، تو شدی همدم تمام روز و شبام ، ت...
23 شهريور 1393
1